| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
اگر روزی فردی از دنده ی راست خود برخیزید و به من بگوید((تو بزرگترین فرد روی زمین هستی.شما کار بزرگی را انجام داده اید ومن می خواهم بدانید که من با افتخار شما را یک دوست خطاب می کنم))من می دانم که او بی ریا وخالص است احساس بزرگ بودن به من دست می دهد.اما روز بعد او از دنده ی چپ بلند می شود.گوشی تلفن را برمی داردومی گوید((توبی شرف،دزد و بزرگترین کلاه بردار شهر هستی))احساس وحشتناکی در من به وجود می آید.پس اولین روزی که او می گوید شما بزرگترین مرد هستیدمن احساس بزرگی می کنم وروز بعد وقتی او می گوید تو کلاه بردار و متقلبی.من احساس وحشتناکی دارم.چه کسی زندگی من را کنترل می کند؟مسلما او،آیا آن راهی است که من می خواهم در زندگی طی کنم؟نه به هیچ وجه،زیرا من به طور بیرونی برانگیخته شده ام.
من می خواهم دارای کشش درونی باشم.وقتی که به من می گوید((تو بزرگترین فرد هستی))کلمات خوب را بر زبان آورده،اما حتی اگر او این کلمات را نگوید در نظر خودم من هنوز یک مرد خوب هستم وروز بعد وقتی که او مرا کلاه بردار می نامد،او نمی تواند مرا از خودم جدا کند،برای این که در قضاوت از خودم من هنوز یک انسان خوب هستم.وقتی که مردم جملاتی مانندتو((مرا عصبانی می کنی))برزبان می آورند.
درواقع مرکز کنترل،امری بیرونی است.اما اگر بگویم من عصبانیم یا من انتخاب می کنم که عصبانی باشم،تمرکز کنترل،امری درونی می باشد.
هیچ کس نمی تواند بدون اجازه ی شما،شما را وادار کند که احساس کوچکی و حقارت کنید.(الینور روز ولت)
تازمانی که عوامل بیرونی را سرزنش کنیم،بدبختی های ماادامه می یابندواحساس ناتوانی می کنیم.
تازمانی که ما مسئولیت احساسات و رفتارهایمان را نپذیریم،نمی توانیم تغییر کنیم.
اولین قدم برای تغییر،پرسیدن سوالات زیر است:
1-چرا من ناراحت هستم؟
2-چرا من عصبانی هستم؟
3-چرا من غمگین هستم؟
سپس ما شروع می کنیم برای یافتن سرنخ های غلبه بر آن ها.شادی نتیجه ی عزت نفس مثبت است.اگر از مردم بپرسید چه چیزی شما را شاد می کند،شما انواع جواب ها را خواهید شنید.بیشتر آن ها عوامل مادی را مهم می دانند،اما واقعا درست نیست.شادی از بودن می آید نه از داشتن.یک شخص می تواند همه چیز در زندگیش داشته باشد،اما هنوز شاد نباشد.عکش این قضیه هم درست است.شادی امری درونی است.شادی مثل یک پروانه است.شما دنبالش می دوید و آن به پرواز ادامه می دهد.اگر شما بایستید،ممکن است بیاید و روی شانه های شما بنشیند.
درورزش ها مااغلب می بینیم وقتی که قهرمانی از لحاظ روحیه،درسطح پایینی است مربی،هرگز او را در برابر یک حریف خوب قرار نمی دهد،زیرا که اگر او یک بار دیگر شکست بخورد عزت نفس او به خطر می افتد.مربی او را در مقابل یک حریف ضعیف قرار می دهد تا خودباوری او تامین شده و در اثر پیروزی عزت نفسش تقویت شود.
حریف بعدی کمی قوی تر خواهد بود و پیروزی اطمینان او را بیشتر می کندو همین طور ادامه پیدا می کند تااین که روزی می رسد که قهرمان آماده ی به مبارزه طلبیدن حریف نهایی است.باهر موفقیتی اطمینان به خود بیشتر می شود و دستیابی به موفقیت های بعدی آسان تر می گردد.به همین دلیل تمام رهبران خوب که می توانند والدین و معلمان ویا مدیران باشند با دادن وظایف و تکالیف آسان به بچه ها شروع می کنند و با کامل شدن هر موفقیتی اطمینان از خود و عزت نفس فرد بیشتر می شود.به این امر حرکات تشویق آمیز مثبت را اضافه کنید که باعثب استحکام عزت نفس مثبت می شوند.مسئولیت های ما می توانند زنجیر شکست های ما را پاره کنند و خود و فرزندانمان را در زنجیره ی موفقیت ها قرار دهند.
گدایی با یک کاسه پر از مداد در ایستگاه قطار نشسته بود.مدیر جوانی از کنار او گذشت و یک دلار در کاسه ی او انداخت و سپس سوار قطار شد.قبل از این که درها بسته شود چیزی به ذهنش رسید سپس به طرف گدا برگشت و یک دسته از مدادها را برداشت وگفت:((آن ها درست قیمت گذاری شده اندروی هم رفته شما یک فروشنده هستید ومن هم همین طور))و آن جا را ترک کرد.شش ماه بعد همان مدیر در یک مهمانی حضور پیدا کرد.گدا هم با یک لباس شیک و کروات آنجا بود.گدا توانست مرد جوان را بشناسد.سپس به طرف او رفت و گفت.احتمالا من را به یاد نمی آورید ولی من شما را به یاد می آورم.سپس داستانی را که شش ماه پیش افتاده بود تعریف کرد.مدیر جوان گفت:حالا تو را به یاد آوردم ویادم می آید تو گدایی می کردی.حالا با این لباس شیک و کروات این جا چه کار می کنی؟گدا جواب داد:احتمالا نمی دانی که برای من آن روز چه کاری انجام دادی؟تواولین نفر در زندگی من بودی که بزرگی و مقام مرا به من برگرداندی.تویک دسته از مدادهای من را برداشتی وگفتی آن ها درست قیمت گذاری شده اند،روی هم رفته تو یک تاجر هستی ومن هم همین طور.سپس تو رفتی،باخودم فکر کردم من این جا چه کار می کنم؟چرا من گدا هستم؟تصمیم گرفتم کارمفیدی برای زندگیم انجام دهم.کیفم را بستم و شروع کردم به کارکردن و الان این جا هستم.فقط می خواهم از تو برای این که هویت مرا به من بازگرداندی،تشکر کنم.آن اتفاق زندگی من را تغییر داد.
چه تغییری در زندگی گدا به وجود آمد؟
چیزی که تغییر کرده بود این بود که او عزت نفس خودرا بالابرد وسپس توانست کارش را اعتلا بخشد.این امر جادوی عزت نفس در زندگی ماست.چگونگی احساس هرفرد درباره ی خودش را عزت نفس گویند.عقاید ما درباره ی خودمان همه چیز را به طور شدید وبحرانی تحت تاثیر قرار می دهد؛عملکردمان در کار،روابطمان،ونفشمان به عنوان والدین برای انجام کارهای زندگی،عزت نفس بزرگترین عامل تعیین کننده در شکل یک تصمیم موفقیت آمیزو یا شکست خورده است.عزت نفس بالاباعث شادی و رضایت مندی و هدف دار بودن زندگی می شود.تا زمانی که خود را فرد باارزشی ندانید،نمی توانید عزت نفس بالایی داشته باشید.
تمام معلمان و رهبران بزرگ در سراسر تاریخ به این نتیجه رسیده اند که هر کسی باید باطنا سخت کوش باشد و تابتواند موفق باشد.ماخودارزیابی ناآگاهانه ی خود را به دیگران انتقال می دهیم و آن ها بر طبق آن به ما عکس العمل نشان می دهند.کسانی که عرت نفس بالایی دارند باایمان رشد کرده اند ومی توانند با شایستگی و با اشتیاق مسئولیت ها را قبول کنند.آن ها با خوش بینی با زندگی روبرو می شوند وروابط بهتری با دیگران دارند و پر از احساس زندگی هستند.آن ها دارای انگیزه و بلند همت بوده و کاملا حساس اند.دارای توانایی عملکرد و خطر پذیری بالایی می باشند.آن ها فرصت ها وچالش های جدید را با آغوش باز به مبارزه می طلبد و می توانند به آسانی و به طور مدبرانه انتقادها و تمجیدهاراقبول کنند وهم چنین از دیگران انتقاد و یا تمجید کنند.آگاهی از این که چه چیزی خوب است و چگونه باید انجام شود مربوط به احساس عزت نفس است.